آخرين گروه صنفي که در آخرين روز کاري ماه رمضان ضيافت افطار رياستجمهوري به آنها اختصاص داده شد، اهالي رسانه بودند.
رئيسجمهور محترم در اين مراسم با اشاره به جنگ رواني عليه ملت ايران بهعنوان کارزار اصلي کنوني دشمن گفت: «در کمتر جايي ديدهام که يک ملت اينگونه به رسانههاي بيروني اعتنا کنند. اين وضعيت بايد اصلاح شود و رسانههاي داخلي مرجع اطلاعرساني به مردم باشند.... مرجع افکار عمومي مردم بايد رسانههاي داخلي و رسانههاي داراي نام و نشان باشند؛ نه رسانههاي بينامونشاني که در فضاي مجازي بهراحتي هرچه ميخواهند، ميگويند و با القا و تخريب باعث انحراف مسير افکار عمومي ميشوند» (منبع: سايت رياستجمهوري).
نوشته حاضر با استفاده و به بهانه اين سخن رياست محترم جمهوري، توصيه و هشداري به دولت و ديگر ارکان نظام است تا اين جنگ را نبازيم؛ ضمن اينکه صاحب اين قلم دستکم يک بار ديگر در همين روزنامه «شرق» اين انذار را البته با بشارت (يعني چه کنيم که اين آسيب نباشد) داده بود.
درباره مسلمبودن جنگ و عمليات رواني دشمن عليه ملت ايران بهعنوان ابزار اصلي ابراز اين دشمني، ترديدي وجود ندارد؛ اما درباره گزاره دوم که ايران از استثناهايي در جهان کنوني است که افکار عمومياش براي کسب اطلاع به رسانههاي بيروني مراجعه ميکنند، به صرف يک گزاره خبريبودن نميتوان اکتفا کرد و درجا زد؛ بنابراين براي برطرفکردن اين اشکال بايد ديد چه بايد کرد و دولت و نظام که خود به وجود اين آسيب واقفاند، چه نقشي در اين ميان برعهده دارند، بخشي از اين آسيبزدايي به دولت و مجلس بازميگردد كه آن ترتيبات قانونگذاري مورد نياز رسانههاي آزاد و توسعهبخش است؛ بهویژه با توجه به اينکه همه ارکان نظام درحالحاضر به وجود اين جنگ رواني اذعان دارند که لازمه موفقيت در آن توجه به اين ترتيبات و ديگر مسائل مربوطه است. شرايط ذهني براي پذيرش اين ترتيبات به نظر مهياتر از هر زمان ديگري است. آخرين قانون مطبوعات ما مربوط به حدود 30 سال پيش است که گرچه چند سال بعد اصلاحيهاي پيدا کرد؛ اما اين اصلاحيه بيشتر در راستای تحديد بود تا تشويق به اطلاعرساني. تحولات اجتماعي و فناورانه و مخاطب را هم در اين چند دهه در نظر داشته باشيم. ما کشوري درحالتوسعه و مدعي و جامعهاي مطالبهجو هستيم؛ اما متأسفانه مجموعه قوانين رسانهاي ما با آن متناسب نيست و بهجاي آنکه فربه و جامع و صريح و روشن باشد، نحيف و ناقص و نارسا و بهشدت زمينهساز داوري سليقهاي است. به مناسبتي توفيق نصيب اين قلم شد که در دادسراي رسانه حضور يابد.
در آنجا بارها مديران رسانههاي معتبر و شناختهشده ديده شدند که بهعنوان مشتکيعنه حاضر شده بودند و اين فقط بخشي از روندي است که سالهاست روزانه بر مديران رسانههاي مخاطبدوست در پيچوخمهاي فرسايشي محاکم ميگذرد. ما دچار يک نوع امر عادي يا حرفهايگرايي در شکايت از رسانهها شدهايم. شکايت از رسانهها از جانب دستگاههاي دولتي تا غيردولتي، از مدعيالعموم تا سياسيون. اينک شکايت از رسانه لقلقه زبان هرکسي شده است که از توضيح به افکار عمومي عاجز است يا قائل به آن نيست. اينچنين رسانههايي آيا ميتوانند وارد کارزار مقابله با جنگ رواني شوند که البته شدهاند؛ اما ميتوان به موفقيت آنها در اين کارزار امیدوار شد. دراينميان به روزمرگي افتادن آسيبي است که منتخبان مردم را در دولت و مجلس دستکم در حوزه رسانه گرفتار خود کرده است. بخشهاي مربوطه دولت خوب است به مردم گزارش دهند در پنج سال عمر دو دولت دکتر روحاني در اين حوزه و براي فعاليت توسعهبخش رسانه و عمل آزاد روزنامهنگارانه چه کردهاند تا آنها (اين رسانه) که قبلا با قوانين موجود و بخشنامهها و سلايق هراسناک و محافظهکار شدهاند، در اين کارزار پيروز شوند. ما متأسفانه نهتنها به رسانهها نهادبخشي نکردهايم و آنها را بهعنوان نهادي در کنار نهادهاي اساسي جامعه و خودي نديدهايم؛ بلکه مدام آنها را تضعيف و ترسو کردهايم. اينک ماييم و چنين رسانههايي که ما ساختهايم؛ وگرنه خود رسانهها به دليل برخاستن از متن جامعه بارها نشان دادهاند به ورود و موفقيت در اين کارزار توانا هستند؛ مثلا دراينميان ميتوان به تجربه ديگر کشورها نگريست که ميل به شکايت از رسانه وجود ندارد (چون امر نظارت و آگاهيبخشي در آنها نهادينه شده است) و اگر هم اين شکايات وجود دارند که دارند، آنها را قبل از آنکه دادگاهي شوند، در خود آن رسانه مورد شکايت يا نهاد صنفي (شبيه آنچه اينک در سازمان نظامپزشکي صورت ميگيرد) رفع و رجوع ميکنند و دستگاه قضائي کشور را پُرپرونده نميکنند. درهرصورت براي اين امر بايد دولتي که با شعار آزادي بيان انتخاب شده و نيز نمايندگان مجلس که با شعار مشابه به مجلس راه يافتهاند، دست به کار شوند. مردم از نماينده مجلس انتظار تصويب قوانين پيشرو و فعال و نه منفعل و روزمرگي و با آيندهنگري دارند. براي ناکامگذاشتن منابع بينامونشان اطلاعات در فضاي مجازي (که در کارزار جنگ رواني دشمن بسيار به کار ميآيند) امنيت شغلي و آزادي عملدادن به رسانههاي شناسنامهدار نياز است که هويت مشخصي دارند و نيز پرهيز از برخورد شخصي و سليقهاي با آنها که دراينميان لازمهاش پيشقدمي دولت و مجلس منتخب مردم است که با شعارهايي در اين زمينه به قدرت رسيدهاند. به نظر اکنون آمادگي اين پذيرش (تغيير و توسعه و تحول قوانين) از سوي ديگر ارکان نظام به دليل وجود و تشديد کنوني اين کارزار وجود دارد. ماجراي صداوسيما هم در اين بخش، بحثي داراي گفتنيهاي بسيار است که زمان ديگري را براي بيان ميطلبد؛ اما عجالتا به نظر من بخشي از آسيب ناشي از جنگ رواني عليه ايران به عملکرد صداوسيما بازميگردد که گرانترين و پرهزينهترين رسانه دستکم غرب آسياست و مديريت نامنسجم و غيرحرفهاي و سياستزده آن چنان کرده است که اين رسانه متکي بر منابع مردم را به يکي از ابزارهاي قطبيسازي در جامعه مبدل كرده است. مثلا زبان حال مردم شدن نبايد در تريبوندادن به مردم براي شِکوه از گرانيها و معطوفکردن آن به دولت خلاصه شود.
دغدغهها و آسيبهاي ناشي از جنگ رواني و آن بخش بيشناسنامه شبکههاي مجازي واردِ اين کارزار شده، تنها در صورتي برطرفشدنی است که به رسانههاي شناسنامهدار و مخاطبدوست آزادي عمل و امنيت شغلي که حق طبيعي آنهاست، داده شود؛ وگرنه مطمئن باشيم که افکار عمومي را باختهايم که نشانههايش هماکنون هويداست و رئيسجمهور هم به مرجعيت رسانهاي مردم ما اشاره کرد. باخت افکار عمومي يعني باخت جنگ رواني.